۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

آوای آزادی از رنگین کمان صداها


خوب یادم هست هنوز .. روزهای سیاست زده ی مردم را .. که صدای شعار ها وسرودهای دانشگاه را می شنیدند و روی بر می گرداندند... و این گرده ی نحیف اقلیت بود که زیر بار دردهای طاقت کش آن سالها بی حس می شد...
خیزش مردمی که آغاز شد .. و نسیم دوباره ی بودن مردم وزیدن گرفت، انکارشدگان به میانه ی میدان آمدند...آنها که تجربه ی تبعید را از سر گذرانده بودند و درد حذف شدن چشیده بودند چهره ی دوباره یافتند.. امید جوانه زد در روزهای خسته و پر چروک غربت..
آن روزها که مردم به خیابان می آمدند غربت نشینان پیش کسوت درکنار تازه نفس های جغرافیای خود ، چشم دوختند به مانیتورهایشان.. دیگر نه از کار خبری بود.. نه از درس .. نه زندگی .. هر چه بود پر بود از حس شرمساری و نگرانی توامان و طپش قلب هایی که بی دریغ بودند...
پای صحبتشان که می نشستی سرشار بودند از خاطرات بند و کوه و سرود و شور انقلاب...برخی هاشان شرمگین گذشته ... سیاسی نبودند دیگر.. سیاست، مقصر بی بدیل عرصه ای بود که آنها را از دلبستگی هاشان ربوده بود...
می خواستند سهیم باشند در بهار بودنِ مردم.. دست به کار شدند ... با نوشته هاشان .. با آکسیون های اعتراضی شان.. با فریادهایشان زیر آسمان شهرهایی که تمام این سالهای فراق را گواهی بود...
آنسوی مرزها مردمان به خیابان آمدند.. با سکوت.. به خیابان آمدند و رای خود را می خواستند .. به خیابان آمدند .... کهریزک ها ... اوین ها .. پر شد از زیباترین فرزندان آفتاب...به خیابان آمدند... عکس پدرخواندگان را پاره کردند.. به خیابان آمدند .. سنگ برداشتند.. به خیابان آمدند ... خیابان در مشتِ خشم شان بود... مردم همان مردم بودند ...همان مردم اند هنوز...
اما کسانی بودند که خیزش مردمی برایشان نردبان ترقی بود و اتاق فکر ها ساختند و دستهایشان در کار بود تا خودی ها را از ناخودی ها جدا کنند .. دست یازیدند به مفاهیم ... و هر چه بود از معنی تهی کردند...هر چه بود از رنگ بی رنگ ساختند تا رنگ خود و نشان خود را بر آن بزنند و به این ترتیب هر که با آنها نبود برآنها بود ...
رسانه های زنجیره ای شان با پسوند سبز مشروعیت می یافت و مجالی نبود برای عرصه فکر مخالف .. و هر مخالفتی به بهانه ی از دست رفتن اتحاد ، به محاق سانسور سپرده می شد...این گونه بود که سبزی حضور مردمی معانی مختلف و بعضآ متضاد یافت.. کار بدان جا رسید که گفتمان حاکم حتی در "عوضی" خطاب کردن مخالفانش ابایی نداشت ... و با همان ادبیات زننده ای که مدعی مبارزه با آن است در سایتهایش به تخریب و تحقیر معترضان پرداخت .. تا سوار بر موج جنبش المان های خود را پر رنگ کرده و با استقرار تک صدایی در جنبش ، مانع از رسیدن صداهای دیگر درون جنبش شود...
اما این همه ی ماجرا نیست.. روزهای بسیاری ست که گفتمان اصلاحطلبانه ی حاکم با همکاری و همیاری تمامی رسانه های موجود و سرمایه گذاران کلان داخل و خارج کشور، سعی دارد با نسخه پیچی و جهت دهی ، آینده ی این جنبش را متاثر کند و در این راه ذره ای خود را به اخلاق پایبند نمی بیند و در بی پرنسیپ ترین شکل ممکن همه ی آکسیون های سیاسی مخالفان خود را خشونت آمیز می خواند و خود از تعریف خشونت ناتوان است .. جریانی که بین دفاع تشکل یافته و تشکل یافتن برای تهاجم تمایزی قائل نمی شود...و با تقابلی شعار زده و بی حاصل سعی می کند بی توجه به ضرورتهای عینی و نفس گیر جنبش آن را به مسیر دلخواه خود هدایت کند...بر مشی اصلاح طلبی تاکید می کند و از یاد می برد که دینامیزم جنبش با رویکرد تجویزی و تزریقی همخوانی ندارد...
با ایده های از قبل شکست خورده و منفعل راه را برای تضعیف جنبش می گشاید و فراموش می کند که مبارزه ی بی خشونت به معنی مبارزه ی منفعل نیست...
از مبارزه ی بی خشونت دفاع می کنند و ناباورانه رادیکالیسم را مترادف انقلابی گری و انقلابی گری را مترادف خشونت جلوه می دهند و اینگونه توجیه می کنند که رویکرد این جنبش می بایست رویکردی درون ساختاری و اصلاحطلب باشد ...و معلوم نیست این تجویز عدم خشونت برای بقای جنبش است که مداوم تکرار می شود یا کنترل مرزهای جنبش ؟
جریان اصلاح طلب مقیم خارج از ایران برای تشدید هژمونی خود با هر عمل غیر قابل پیش بینی که در زمره ی نسخه پیچی های سبزشان نگنجد بیرحمانه مقابله می کنند و آن را با منافع جنبش در تضاد می خوانند و سوال نگارنده این است : منافع جنبش یا منافع گفتمان معطوف به قدرت آقایان؟ کدام یک به خطر افتاده اند؟
بر این باورم که سرنوشت این جنبش رو به گسترش در خیابانهای آن شهر تعیین می شود و آنچه در این سوی مرزها اتفاق می افتد در سپهر دیگری روی می دهد .. در این سپهر که آزادی های فردی به میزان بیشتری در مقایسه با ایران به رسمیت شناخته می شوند و قانون ظرفیت های بیشتری داراست، شکل و محتوای اعتراض تفاوت بنیادین دارد.. الله اکبر گفتن بر بام های لاهه ، پاریس ، برلین و.. اعتراض ما را نمایندگی نمی کنند ... حتی دیگر تظاهرات صرف در خیابانهای این شهرها ، توجه رسانه ها و مردمی که اینجا زندگی می کنند را معطوف به خود نمی کنند ... این روزها جنبش در خارج از ایران تلاش می کند با اتصال شبکه های جوانان در سراسر دنیا و پیوند با نیروهای مترقی غیر ایرانی تاثیر عمیق تری در اتمسفر سیاسی دنیا بگذارد... این روزها جنبش در خارج کشور ورای هوا کردن بادکنک های سبز و سفید به دنبال نا امن کردن فضای مانور نمایندگان دولت کودتایی ست .. و نافرمانی مدنی می کند.. در خیابانهای شهرش زنجیره های انسانی تشکیل می دهد ... در کنار همرزمان غیر ایرانی خود ، انزجار خود را از دولت فاشیستی و ضد بشری مستقر در ایران، فریاد می کند... نشریات مشترک چاپ می کند .. در جلسات بحث و گفتگو شرکت می جوید .. به دیوار سفارت های این دولت کودتا رنگ می پاشد... این ها همه آکسیون هایی ست برای آنکه عرصه تنگ شود برای آنانی که حاکمیت مردم بر سرنوشت شان را به رسمیت نمی شناسند...این آکسیون ها ، هیچ یک خشونت آمیز نیستند ...زیرا که ابزار اعمال خشونت را ندارند ... این اعتراض حق انسانی ماست که انسانیت مان به محاق رفته است...
انگیزه ی نگارش این نوشتار، مطلب "عوضی ها " از ابراهیم نبوی بود که درباره ی اشغال چند ساعته و سمبولیک سفارت ایران در لاهه ،معترضین را عوضی خطاب کرده و فرمودند که معترضین تشریف ببرند ایران و بجنگند.. ایشان فراموش می کنند که اگر فرصتِ بودن این معترضین در ایران این چنین محدود نبود و اینان تبعیدیان سی ساله نمی بودند حتمآ ایشان و بسیاری دیگر این چنین میدان دار نمی بودند...
ایشان فراموش کرده اند که کنش سیاسی دیگرانی که در چارچوب تنگ نظری و عملی شخص ایشان و همفکرانشان نمی گنجد ، را ایشان تعیین نمی کند و انتقاد نسبت به این کنش هم می بایست مینیمم های لازمه را دارا باشد و فراتر از فحشنامه باشد وگرنه این چنین نوشته هایی که نگارنده را در جایگاه دانای کل می نشاند و دیگران را احمق جلوه می دهد از طرف مخاطب جویای گفتمان معطوف به حقیقت و پایبند به تحول جدی گرفته نمی شود.
پانوشت :1- در جمع آنانی که در جریان اشغال سفارت ایران در لاهه دستگیر شدند ، یکی از دوستان تازه یافته ام هست ... امشب را او هم در زندان می گذراند .. نه در اوین یا کهریزک اما او آرامشش را به مخاطره انداخته و سیستم سرکوب پلیسی کارکرد یکسانی دارد چه در هلند و چه در ایران... آقای نبوی از پلیس تمیز هلند حرف می زند و من می توانم به این تحلیل سطحی زل بزنم ! می توانم امشب آرزو کنم که او را آزاد کنند ...او روح حساس موسیقیایی و روایتگر قصه های ماست...
2- ممکن بود همراه فکری چنین آکسیون هایی نباشم اما لجن پراکنی های برخی مرا به واکنش واداشت...از همه ی بازداشت شده های این آکسیون حمایت می کنم و می کنیم...و امیدوارم که دنیا تنگ شود برای آنها که حاکمیت مردم را بر سرنوشت شان بر نمی تابند.
منبع :
http://www.nextdays.blogspot.com/2010/04/blog-post_07.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر