۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

شعر : پرواز شاهین ها



شاهین تنها تابوها نبود که تو بشکستی 
                                           
تو بتهای جعل و جهل را در اذهان مردم فرو ریختی


تنها سانسور زبان حقیقت نبود که تو بشکستی


تو ریاکاران بزدل و رجز خون را بی پروا رسوا ساختی


تو عمامه داران تجاوز، شکنجه و سرمایۀ جهادی را سخت به لرزاندی


آنگاه که نقاب تقدسِ ترس، ز شمشیر محمد چهل صیغه ای تو برداشتی


دژخیمان سیاهی و حماقت به خیال واهی، هذیان وار فتوای مرگ می دهند


این جاهلان ندانسته شاهین ها به پرواز می آورند و جهانی به درد ما آشنا میکنند


خوفِ خفتِ آیت الله ها ز افشای فرزانگان تاریخ امروز ما 


می شود جشن آرزوهای بابک های خرم دینان ما 


تا نداها فریاد زنند، این فتوای آخر مرگ جهالت چه خوب که باز صادر شد


بگذار مردم بدانند از این دزد مکار شیرازی که شِکرها  به جیب می زند با قدیسان دریوزگی


دیدی که چگونه به خود شاشیدی و فتوای جنایتت باز داستان نقی شد


این همه تاریخ ننگین تان در زندان و خاوران و کوی دانشگاه کم بود

 
عبایتان  بچسبید، کفتاران کفن پوش در این روزهای واپسین


که شاهین ها را ما خود کاشته ایم تا دودمان تحجر و نکبت و نجاست  بر کَنیم از این زمین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر